( پیش نویس اوایل آذر 1401 )حتماً اشتباهی شده که حالم خوب نیست! وقتی همه پنجره ها برای یک تنفس عمیق بسته شده، چرا من بدنبال اکسیژن مازاد هستم؟ واقعا حالم خوب نیست! اینکه هر قدم بدنبال پیدا کردن ساحل آرامش در وسط این مرداب لعنتی هستم؛ جای سکوت دارد! ( پوزخند ... )مغرور همچون کوهستانم اما آرامش مرداب دارم، درگیر یک سیستم تدافعی به توفیق اجباری هستم و این طعم توت فرنگی تلخ دست کمی از شکست ندارد. آن هم من...! من کسی هستم که زیر بارش حملاتم کسی جان سالم به در نمی برد حالا گوشه رینگ گیر کردم و زیر مشت احمق ها قرار گرفتم. این ها همه بازی روزگار برای آهکی کردن توانایی های این گرگ باران دیده است... این روزها پروانه هم پر نمیزند در این اتمسفر پوچ و پوشالی روزمرگی! مسخره بازی شده، تکرار پُــــر تکرار، دیگر همه چیز عادی شده، حرف های من رنگ و رو برای عزیزانم ندارد و حرف هایی که زدم، حرف هایی شده کلیشه ای از جنس بــــــــاد! انگار در توضیح استدلال توصیف رنگ زرد خورشید قرار گرفته ام! ( خسته نباشَم، بیان رنگ خورشید توضیح داره؟ واقعا چرا اینقدر سطح نگرش اُفت کرده که من رنگ خورشید را باید توضیح دهم؟ ) یاد حرف منصور افتادم که می گفت برای کسی که رنگ ها را ندیده چطور رنگ می شود رنگ صورتی را توصیف کرد! حتماً اشتباهی شده که بی ارزش ترین افراد این میز بازی، اسطوره شده اند و من با لیستی از توانایی، دلایل و بُرهان، در گِـــل درجا می زنیم! مثل بازی کودکان با هر ترسی اتفاقی می افتد و مهره های شطرنجی که با تفکری عمیق چیده شده ( به پای هر مهره کُلی عرق ریخته ام ) به راحتی به سمت اهداف رقیبان حرکت داده می شود. آخ خستگی پدرم را درآورده و تمام جانم با هر حرکت گرفته شده! حتما اشتباهی شده؛ آخه چطور در سرزمینی ک دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:29